تصویر و تصور سیاستمداران ایرانی از مردم آنقدر دچار تغییر شده که به نظر میرسد بخش زیادی از جامعه برای سیاستمدار فعلی ارزش و اعتبار چندانی قائل نیست و خود برای تغییر در نوع زیست اجتماعی، آستین بالا زده است. اگر تا دیروز بخش زیادی از مردم در تقابل با اندیشه سیاسی حاکم فریاد اعتراضی داشتند، امروز شاهد شکلگیری جریانی از درون مردم هستیم که اصولا امر سیاسی را با معیارهای جهان مدرن میسنجند و در ساحَت اندیشه، از سیاستمدار دوران خود پیروی نمیکند.
محمدرضا تاجیک از جایگاه یک نظریهپرداز و تئوریست سیاسی در خصوص این انشقاق شکلگرفته میان مردم و سیاستمداران به اقتصادنیوز میگوید: نوعی از کنش سیاسی در ایران در حال شکلگیری است که آن را به جرات میتوان پدیدهای ناشناخته دانست که حتی بسیاری از سیاستمداران سنتی حاضر در ایران از درک آن عاجز هستند.
او تاکید میکند؛ مردم به قدرتی رسیدهاند که هر کنش جمعی را به سرعت تبدیل به یک امر سیاسی میکنند و این بار حاکمان هستند که باید برای آسیب کمتر، به سمت مردم بروند و مطالبات و اندیشههایشان را بپذیرند و درک کنند.
وقتی گفتگو به سرنوشت روسای جمهور سابق می رسد، تاجیک می گوید: «بنده معتقدم آنچه بر سر روسای جمهور سابق آمد، به شکلی دیگر متوجه رئیس دولت فعلی نیز خواهد شد و حتی برخی از زمینههای این اتفاق از هم اکنون نیز قابل مشاهده است.»
به هر میزان که شخصیت یک رئیسجمهور در ساخت سیاسی یک جامعه تاثیرگذا تر باشد، نشانه عدم بلوغ جامعه است. زیرا سیاست نوعی از توزیع متوازن قدرت است و نه تمرکز صِرفِ قدرت. باید بپذیریم که سیاست در دنیای کنونی محصور و محدود به مدیریت نیست، بلکه اَشکال و گونههای مختلفی به خود گرفته است.
شخصمحوری در دنیای سیاست فعلی معنایی ندارد و نمیتوان امر سیاسی را صرفا به کار حاکمیتی و اجرایی گره زد؛ زیرا جهان امروز مبتنی بر تخصصها و علوم مختلف و پیاپی است و امکان ندارد یک فرد تمامی ابزارهای دنیای مدرن را در اختیار داشته باشد. امروز فردی را میتوان سیاستمدار موفق دانست که به صورت عادلانه «قدرت» را در سطوح مختلف توزیع کند و از شخصمحوری نیز پرهیز کند.
جوامعی که مبانی دموکراتیک در آنها وجود ندارد و فاقد بلوغ سیاسی هستند، زمینه قدرت گرفتن سیاستمداران شخصمحور را فراهم میکند و انگار باید یک فرد با دَم مسیحایی برای جامعه و مردم تصمیمگیری کند و تمامی امور با نظر و قدرت او به پیش برود.